دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

سه اذان :)

پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۰۷ ق.ظ
به نامش این چند روز داشتم فکر می کردم اگر می تونستم این اتفاقاتی که در مغز و بخش حافظش می افته  ،علی الخصوص مرور صحنه هایی از خاطرات در ذهن می مونده و یه جورایی بلد می شده رو کنترل کنم؛ نصف تعلقاتِ من کم می شد .. در بین روزمرگی ها وقتی این صحنه ها و یا به روایتی تصاویر ذهنی که تنها موضوعات شان را به یاد داری برایت تکرار می شوند، بعضا بی دلیل! کمی مکث می کنی، به جایی خیره می شوی و دوباره به همان روزمرگی هایت می رسی بی آنکه متوجه شوی شاید در بین همین روزمرگی ها و به قول بزرگترها مشغله ی نداشته، داشتن ها ؛تصاویرت ساخته می شوند. البته که هرچه جلو می رویم کفه ی خود شاغل مان نسبت به کفه خود عکاسمان سنگین تر  و تاثیر پذیرفتن از تک تک لحظه های زندگی دشوارتر می شود اما هنووز هم احساسی به من می گوید در این سه هزار و شش صد ثانیه هایت کمی هم آرام باش ... به گذشته ی روزانه ات حدداقل فکر کن به صحنه هایت . باشد که کمی لنز دوربین عکاسمان را قوی تر کرده باشی ... جغرافی ... زبان فارسی ... عربی ... دینی .. ادبیات ... ریاضی و فیزیک ... هندسه ... از بالا می آی پایین ... از راست می ری چپ ..فکر نکنم سال های قبل این قدر بیخیال بوده باشم ، به قول آی نعمت از تشعشعات این المپیکه ... بدم نشده :) به جای مطمئنن بیست می شم می گم شاید یه چی بشم ..  البته ناراضیم از خودم که اگه کمتر می خونم به همون اندازه کاره مفید ندارم ..نمیندازم تقصیر او .. اما باید اعتراف کنم که بعد مدت ها چون آهو در عسل گیر کرده ام ... :) :( اره افتادم تو ظرف عسلی ... همه چی دارم ولی می دونی که این افتادن از اون افتادنای همیشگی نیست ... بگی آی و اخ و اوخ بعدشم تموم شه .. آروم آروم باید زمان بگذره ... زمان کار خودش رو انجام می ده مثل برعکس هیچوقت شاعر می گه : حتی خیابونم از قدمام خسته س ... این روزا بعد امتحانا ... منم و راه رفتن ... منم و خط بلامعارض یازده 'گالیله می گه : شما نمیتوانید به یک نفر چیزی را که خودش از قبل نمی داند یاد بدهید بلکه فقط میتوانید او را از آنچه میداند با خبر و آگاه کنید . . .نگاه می کنم می بینم بدم نمیگه کمای اینکه راست گوید ...
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۰۱
امیر.ن