دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

کیسه قرمز خاطره

پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۵۲ ب.ظ
و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر شـــهر بی یار مگـــــر ارزش دیدن دارد ؟ نگرد دنبال پسورد شاعر  هرچی اون تو گفتم رو گفته .. یه سرچ ساده رو اون دمودستگات بزنی پیداش می کنی .. خوشبختی خواجه امیریمی خواستم بهت بگم!!! چقدر پریشونم!!!دیدم خود خواهیه!!! ، دیدم نمی تونم تحمل می کنم!!! بی تو به هر سختی به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی !!!به شرطی بشنوم دنیات آرومه که دوسش داری!!! ، از چشم هات معلومه!!!یکی اونجاست شبیه من ، یک دیوونه!!!که بیشتر از خودم ، قدر تو رو می دونه!!!چیکار کردی که با قلبم!!! به خاطر تو بی رحمم!!!تو می خندی ، چه شیرینه گذشتنتازه می فهمم!!! ، تازه می فهمم!!!دارم می رم!!! ، ته دیوونگیم اینه نمی رسه به تو حتی صدای من!!!تو خوشبختی!!! ، همین بسه برای من!!! داشتم کتابام رو مرتب می کردم که خوردم به یک پلاستیک قرمز !!!توش رو نگاه کردم و با حجم عظیمی از کاغذ مواجه شدم :) رسید خرید، رسید رستوران، نوشته ها و حرف هایی که معلوم بود کاغذش کاغذِ ته دفتره و سرکلاس نوشته شدن دونه دونه اش تداعی کننده روزی خوب و یا حرفی خوب با آدم های تقریبا خوب بود .. جالب بود برام شدید .. خلاصه ی کتاب ادبیان به خط خودش بود ... نمی دونم چرا ولی اینگار تموم دنیا بهم دادم وقتی دست خطش رو دیدیم از ن.ج هم نوشته داشتم ... تا همین رفیق های امروزمان ...از گلایه های تو بود تا  مدل حرف های امروزمان ... جالب بود برام چون یادم امد که کیا و با چه داستانی گذراندند این دوران هارو ... این که من با کیا و چه جوری شدم این جوری ...
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۲۲
امیر.ن