دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

بیسته قرآن

جمعه, ۱۳ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۲ ق.ظ
اعصابم خط خطیه دیروز  دوباره خوابش رو دیدم جلو اون همه آدم بغلش کردم !!! تیشرت کاملا مشکی تنش بود و کمی تا قسمتی بلند تر از من :) :(.  اصلا به اون صحنه فکر می کنم بال در میارم باشه بابا قبول کردم که من نمی تونم بش فک نکنم بزار شبا موقع خواب راحت باشیم از حرف های مادر داشتن می خندیدن ... در بین خنده هاش برگشتن گفتن هه هه تو انگار هیچ انگیزه ای برای زندگی نداری .. من هم لبخندی زدم که خودم هم باورم شد شوخی بوده .. من تنها و تنها می دانم که این وضع اصـــلا جالب نیست .. این گونه پیش رود اصــــــــلا تر هم می شود دو ماه و سیزده روز زیاد و ناجور و سخت ... پ.ن : یک سری سخن هارو رو کاغذ کاهی های کوییز مدرسه می نویسم ... پاره می کنم سطل ... مثل نظرات کلاس آی اربابیان
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۱۳
امیر.ن