دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

گِل بگیر ... من هم میروم به سوی فراموشی

چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۱، ۰۶:۴۴ ق.ظ
دیدی چی شد خدا جون ؟ دیدی ؟ گفت نمیام ... نمیام ... به همین راحتی ... به همین راحتی رو به دویتانش ایستاد و گفت نمیام ... چون ا.م.ش نیست من هم نمیام ... دیدی خدا ؟! دیدی چه کرد ؟من صب تا شب گاهی هم شب تا صب به او فکر کنم او حتی جواب تلفن من را هم ندهد ؟ من چون او را نیافتم با خاطراتش زندگی کنم و اوچون دیگری را یافت مرا فراموش کند ؟! برود و برای همیشه رفته باشد ؟ این جزو قوانین بازیست خدا ؟! این جزو رسم و رسومات بازی است ؟! اگر این ها جزو قوانین است من انصراف می دهم از بازی ات خدایا ... خودت مهرش را در دلم نهادی ، ناخواسته ... پیامبرت گفت : اگر کسی مهری به دلش بیافتد و مهرش را نمایان نکند شهید مرده است ... با مهرش کنار آمدم ، چون دست من نبود ... با نمایان نکردن مهرش هم کنار امدم ... 3 سال هم کنار امدم ... فرد دیگری را در بازی قرار دادی ... بازهم حرفی نزدم ... اما با این که پیش ما نمی آید چون آن فرد نیست در بین ما نمی توانم کنار بیایم ... خدایا اگر این گونه می خواهد ادامه پیدا کند ، من نیستم ... اگر این گونه بخواهد جلو برود گِل بگیر ... آری گل بگیر این دل را ... من هم سعی می کنم فراموش کنم ... فراموشی ... نمی دانم می توانم یا نه اما وقتی دیوانه می کند و زجر می دهد مرا باید فراموشش کنم ... منطق می گوید این را ...خدایا یا برگردان یا گل بگیر ... ! کمکت را می خواهم در هر حالتی ... امروز به خاطر این که به مدرسه باید روم در خانه ماندم ... چ خوب چ بد ... خوبش انجاست که تا ساعت 9 خوابیدم و می روم تا دوستانم را ببینم .... بد ش انجاست که هر چه بی کار باشم بیشتر به او فکر می کنم ... امروز در شلوغی شهر برای کسب روزی هم نیستم ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۶/۱۵
امیر.ن

نظرات (۱)

KhodaE nemitoonam be in zooD gel begiram zoode hanooz Adam bleak hare ehtiaj dare be dorost dashtam too zendegi