دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

حس ِ عادت و حسادت

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۵۹ ب.ظ
پنج شنبه باشه ... از صبحش نه سر کاری رفته باشی نه اداره ای، نه کارخونه ای، نه پیکیحتی نه کلاسی، نه درسی نه کاری که بت سپرده باشن کلافه می شی بده 3 4 ساعت خواب که از رو غلظت زیاد خون  ماه رمضون ناشی میشه دست عماد ر گرفتم و رفتیم بیرون نمی دونم دنبال چی بودم . سینما ، پارک ، خیابون ؛ هیچ جایی حالت عادی نداشت . تعطیل و ساکت و خاموش ...حتی خوردنی هم در کار نبود :(( یهو از آسمون اسباب بازی فروشی سبز شد ... عماد سخت رفت تو بهر ویترینا ... مغازه سر نبش بود و دو تا ویترین بزرگ داشت ، جمعا 10متر شایدم بیشتر  عینا حکم مغازه های خارج رو داشت !!!!! هر چیزی سر جای خودش بود !!! نمی دونم چرا چشمم رو ایقدر گرفت عماد ناخودآگاه رفت داخل ... اصلا انگار همراهی نداره ... انتخاب خودش رو هم کرد ... تنها من رو برا موقعی خواست که فروشنده پول طلب کرد ! یه نگاه کرد بهم تو چشماش کلافگی خودم رو دیدم ... اونم داغون بود مثل خودم ... هیچکی بهش نمی رسه خب ! تمام جیبم رو خالی کردم و با کلی خوشالی اون چیزی رو که می خواست رو  بدست آورد ... انگار بال در آورده بود و اصلا باورش نمی شد اینکارو کرده باشم بی هیچ دلیلی ببی هیچ مناسبتی ... بی هیچ توقعی همین جا بود که من بیشتر رفتم تو یغما .. بهش حسودیم شد که چه راحت و بی دردسر خوشال شد .. که از کجا امد این فروشگاه .. که چرا و چه راحت !!! که چرا من اینجوری شدم ... که 20 30 تومن که هیچ 2 3 ملیون هم بدن و یه چی بخرن برام بازم همینم که هستم که چه راحت هنوزز هم سرگرم اون اسباب بازیه ... که آقاجون دلم تنگ شده برا کودکی .. که من هم خوشحال شم که یکی بی دلیل اون چیزی که من می خوام رو بهم بده که یکی بی مناسبت به دادم برسه که یکی بی توقع دستم رو بگیره که یکم ناخودآگاه گریه کنمکه یکم سبک بشم که 19 رمضان که علی که ... ...! پ.ن : یاد حرف آی نغمه افتادم : ببین الان چی می خوای ؟ خواسته ی الان ما مث اسباب بازی دوران کودکی است ، این یعنی باز هم بزرگتر هایی هستن که خواسته ی قوی تر و بهتر دارن ...
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۶
امیر.ن