دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

پ، دال، ر

چهارشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۳، ۰۳:۰۷ ب.ظ
هنوزم وقتی دلم میگیره راهمو کج می کنم و میام اینوری.. هم خوشحالم که میام اینوری و هم ناراحت ... هم خوشحالم که جایی دارم برم ، وقتی گریه ام می گیره ناراحت هم بخاطر این که نمی رم به سمت کسی .. بی کسی .. بدم نمی اد از بی کسی ولی خب اونی که باید به دادم برسه شخص نیست .. فقط او می بیند ووو شاید هم می شنود ...گریه .. گریه چیز خوبیست ... اما به شرطی که عادت نشود ... یادته ؟ بهم می گفتی ؟ احساااااس بدی دارم به نبودنش ... امروز صالح از مادر عابدین گفت و من رفتم تو خودم ... داغون شدم .. که نکنه این احساس بد .. که نکنه ... نگرانی برای ا.م هم کناره همه این ها ... خردم کرد ... بابام جلو همه خردم کرد ... هر هر هر هر ... مگه عاشقی پسر ؟ اینجا مفید نیست ... واسه ما در نیار این بازیارو ... زوده اینجوری عاشق باشی ... نوبت دایی ت ... نه تو ... 20 نفری بودن ... جلو همه اینارو گفت ... و من بعد مدت ها بغض در گلو ... این دفه دیگه خنده ام هم نمی امد ... نمی دونم چه جوری باید دوسش داشته باشم ... :((((((((((
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۱۹
امیر.ن