دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

27772777744

يكشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۲ ب.ظ
با توامای که می بینمت  هر روزای که که سلامت می دهم هر روز با توام ای که آرامش ساحل داری ای که طوفان در ته دل داری با توام ای شادِ غمگین ای ساده ی دشوار با توام ای نمی دانم چگونه باشد هرچه می خواهی باش اما کاش...نه، جز اینم آرزویی نیست:هر چه هستی باش!اما باش!باش ! نمی دونم چه طوریه که گاهی وقتا دلم می خواد یک صحنه دقیقا با تمام جزئیاتش دوباره تکرار شه ... شاید از کمبود های ما باشه که گاهی اوقات اینقدر به اتفاقی وابسته می شیم .. مثل آنروز و امروز که ارزویم در آن براورده شد ... باشد ... بالاخره براورده شدن مهم است ...هرچند ارزویت کوچک و حقیر باشد .. به کوچکی گرفتن دستییییی :((  هم خوشالم که این کارو کرد و هم ناراحت چون من بدبختم که  با این کار اینقدر خوشال شدم ... این روزها .. گوشم شنوای حرفهای تکراری ح.ی است ... با این که حرف هایش را به من بگوید و کمک ! کنم مشکلی ندارم ... با این که این حرف هایش و کارهایش می شود یادآور قبلی ها ...می شود زنده کننده خاطراتم ... می شود اردو ی شیرازم ... با این که کارهایش می شود ترسی برای من مشکل دارم ... کمکم کن ... برای کثیفی ها .. این دفعه اطمینان دارم که فقط من را نیاز دارم کمک را
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۰۶
امیر.ن