دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

عیدِ یوسفِ امیر

يكشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۵:۳۳ ب.ظ
یعقوب نبی هنگامی به یوسف گم گشته اش رسید، که او را در دل قربانی کرده بود ... قربانی کردنی که چهل سال طول کشید ... خدایا ... تو از من سیاه چه انتظاری داری ؟ ... چگونه یوسفم را قربانی کنم ؟؟ چگونه بدهم ش دست گرگ ها ؟ امیر جان شدی عین گاو نه من شیر ده نه من شیر میدی  ... بعد عین گاو یه لگد بهش می زنی و همشو میریزی ... انگار نه انگار که اتفاقی افتاده امیرجان خیلی خوبی .. خیلی گلی ... خیلی عالی ای .. خیلی رفیقی .. خیلی مردی ... ولی یهو یه ترررری می زنی که نمی شه جمعش کرد .. امیرجان بخوره تو سرت خوب بودنت ... بخوره تو سرت نه من شیر دادنت .. وقتی این جوری گند می زنی نقل از آی نعمت : از 5 نفر اول پایه 6 تاشون تو المپیاد شیمی بودن ... من یادمه آی اکبری 3 4 سال پیش می گفت شما هرچی مخِ می فرستین المپباد ریاضی و کامپبوتر ... درب و داغوناشو می دین من می گین اینارو درس بده .. اینم قشنگ یادمه که آی اکبری بعد از کلاس با این گروه طلایی المپیاد شیمی ... شاخ در اورده بود .. تو کف و خون غلط می زد ... اما دهقانِ گلمون امد  و هی شعله ی زیر این بچه هارو زیاد کرد ... هی سخت ترش کرد براشون ... هی سطحش رو برد بالاتر ... چی شد ؟ شایان گف گه جمع کنین بابا ... سرویس شدم ... اون یکی مامانش امد گف بچم جلو چشم داره پر پر می شه ... تشرعی نیومده رفت ... این طفل حقیر موند که اونم زد زیرش ... من :الان که فکر می کنم می بینم واقعا آی دهقان هی و هی اتیش قضیه رو برد بالا تا ما هر کدوم یه طرفی ول شدیم ... نرمال تر از این حرفام می شد کار کرد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!عرفه داشتم گریه می کردم که خدایا این چه وضعشه واسه فلانی .... یهو اونی که سال قبل براش اشک می ریختم امد دستم رو گرفت گفت پاشو ... پاشو گریه نکن قبول است گرچه هنر نیستش ... که جز ما پناهی دیگر نیستش
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۱۳
امیر.ن