دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

یونس

يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۵۳ ق.ظ
صد دقیقه که بوده باشه ... تنها ده دقیقه ی اول و آخرش را  در امان بودم ... خوبی سینما همینه ... تاریک ... کسی چیزی نمی بینه ... مخصوصا این که آخرهای سالن هم باشی ...شروع آنجا بود که الفت دلیل رفتن به معدن را اینگونه بیان کرد: دیدنِ نبودنش ... دلتنگیش، آرومم می کنه !!مکالمه های بالای درخت  !! نماز می خونم ... همش فکرش تو ذهنمه ... استغفرالله می گم ... دوباره می خونم ... بازم فکرشم ...!! بیا کمرم ببین ... پینه بسته ... !! الفت از اون به بعد دیگه الفت نبود ... همش کار می کرد تا خودشو مشغول کنه !!ها ... بیا ببین ... همه برگشتن ... رفتن دانشگاه ... فلانی برا خودش کسی شده  ... بهمانی یک سال دیگه مطب دندون پزشکی داره ...  چه یونس هایی که در طول فیلم از ذهن من عبور نکردند !!! چه صحنه هایی موازی با فیلم که از ذهن من عبور نکردند !!! چ گله ها که پیش حضرتش نکردم !!! تنها فرقش با روضه این بود که من بعدش نه تنها سبک نشدم که تا یک روز کامل تو کما بودم ... این برام خیلی گنده ست و گیر بزرگی محسوب میشه ..
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۰۲
امیر.ن