دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

تعریف عدالت

دوشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۲۵ ب.ظ
یکی از مشکلاتی که همیشه ذهن من رو به خودش مشغول کرده بود  در قرآن جواب داده شده بهش ...  سوره زخرف آیه 32 تفسیر هم تفسیر نمونه أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیًّا وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ  آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند ? حال آنکه ما روزی آنها، رادر این زندگی دنیا میانشان تقسیم می کنیم و بعضی را به مرتبت ، بالاتراز بعضی دیگر قرار داده ایم تا بعضی دیگر را به خدمت گیرند و رحمت پروردگارت از آنچه آنها گرد می آورند بهتر استپاسخ به دو سؤال مهمنخست اینکه چگونه قرآن استخدام و تسخیر انسان را به وسیله انسان امضا کرده ؟، آیا این قابل قبول نظام طبقاتى اقتصادى (طبقه استثمار کننده و استثمار شونده ) نیست .از این گذشته اگر ارزاق و معیشتها از سوى خدا تقسیم شده ، و تفاوتها همه از ناحیه او است ، پس تلاش و کوششهاى ما چه ثمرى مى تواند داشته باشد آیا این به معنى خاموش شدن شعله هاى تلاش و جهاد براى زندگى نیست ؟پاسخ این سؤ الها با دقت در متن آیه روشن مى شود:کسانى که چنین ایرادى مى کنند تصورشان این است که مفهوم آیه چنین است که گروه معینى از بشر گروه دیگرى را مسخر خود سازد، آنهم تسخیر به معنى بهرهکشى کردن ظالمانه ، در حالى که مطلب چنین نیست بلکه منظور استخدامعمومى مردم نسبت به یکدیگر است ، به این معنى که هر گروهى امکانات و استعدادها و آمادگیهاى خاصى دارند که در یک رشته از مسائل زندگى مى توانند فعالیت کنند، طبعا خدمات آنها در آن رشته در اختیار دیگران قرار مى گیرد، همانگونه که خدمات دیگران در رشته هاى دیگر در اختیار آنها قرار مى گیرد، خلاصه استخدامى است متقابل ، و خدمتى است طرفینى ، و به تعبیر دیگر هدف تعاون در امر زندگى است و نه چیز دیگر.ناگفته پیداست که اگر همه انسانها از نظر هوش ، و استعداد روحى و جسمى ، یکسان باشند هرگز نظامات اجتماعى سامان نمى یابد، همانگونه که اگر سلولهاى تن انسان از نظر ساختمان و ظرافت و مقاومت همه شبیه هم بودند نظام جسم انسان مختل مى شد، سلولهاى بسیار محکم استخوان پاشنه پا کجا و سلولهاى ظریف شبکه چشم کجا؟، هر کدام از این دو ماءموریتى دارند که بر طبق آن ساخته شده اند.مثال زنده اى که براى این موضوع مى توان گفت همان استخدام متقابلى است که در دستگاه تنفس ، و گردش خون ، و تغذیه ، و سایر دستگاههاى بدن انسان است که مصداق روشن ((لیتخذ بعضهم بعضا سخریا)) است (منتها در شعاع فعالیتهاى داخلى بدن ) آیا چنین تسخیرى مى تواند اشکال داشته باشد؟!.و اگر گفته شود جمله ((رفعنا بعضهم فوق بعض درجات )) دلیل بر عدم عدالت اجتماعى است ، مى گوئیم این در صورتى است که ((عدالت )) به معنى ((مساوات )) تفسیر شود، در حالى که حقیقت عدالت آن است که هر چیز در یک سازمان در جاى خود قرار گیرد، آیا وجود سلسله مراتب در یک لشکر یا یک سازمان ادارى ، و یک کشور دلیل بر وجود ظلم در آن دستگاه است .ممکن است افرادى در مقام شعار کلمه ((مساوات )) را بدون توجه به مفهوم واقعى آن در همه جا به کار برند، ولى در عمل هرگز نظم بدون تفاوتها امکان پذیرنیست ، اما هرگز وجود این تفاوتها نباید بهانه اى براى استثمار انسان به وسیله انسان گردد، همه باید آزاد باشند که نیروهاى خلاق خود را به کار گیرند و نبوغ خود را شکوفا سازند و از نتائج فعالیتهاى خود بى کم و کاست بهره گیرند، و در مورد نارسائیها باید آنها که قدرت دارند براى بر طرف ساختن آن بکوشند.و اما در مورد سؤ ال دوم که چگونه ممکن است با وجود معین بودن روزى شعله جهاد و تلاش و کوشش را روشن نگاهداشت ؟ اشتباه از اینجا پیدا شده که گاه گمان کرده اند خداوند براى تلاش ‍ و کوشش انسان هیچ نقشى قائل نشده است .درست است که خداوند استعدادها را براى فعالیتهاى مختلف به طور متفاوت آفریده ، و درست است که عواملى بیرون از اراده انسان در مسیر زندگى او مؤ ثر است ، ولى با اینحال یکى از عوامل بنیادى را نیز تلاش و کوشش او قرار داده است و با بیان اصل ان لیس للانسان الا ما سعى (نجم - 39) این مطلب را روشن ساخته که بهره انسان در زندگى ارتباط نزدیکى با سعى و تلاش او دارد.به هر حال نکته باریک و دقیق اینجاست که انسانها همچون ظروف یکدستى نیستند که در یک کارخانه ساخته مى شود، یک شکل ، یک نواخت ، یک اندازه ، و با یک نوع فایده ، و اگر چنین بود حتى یکروز هم نمى توانستند با هم زندگى کنند.انسانها  بلکه هم آزادى اراده دارند، و هم مسئولیت و وظیفه ، در عین تفاوت استعدادها و شایستگیها، و این معجون خاصى است که انسانش مى نامند.کوتاه سخن اینکه خداوند هیچ انسانى را بر انسانهاى دیگر در تمام جهاتامتیاز نبخشیده ، بلکه جمله ((رفع بعضهم فوق بعض ‍ درجات )) اشاره به امتیازهاى مختلفى است که هر گروهى بر گروه دیگر دارد، و تسخیر و استخدام هر گروه نسبت به گروه دیگر درست از همین امتیازات سرچشمه مى گیرد و این عین عدالت و تدبیر و حکمت است .
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۳۱
امیر.ن