بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت
آب از دیار دریا با مهر مادرانه آهنگ خاک می کرد برگرد خاک می گشت گرد ملال او را از چهره پاک می کرد از خاکیان ندانم ساحل به او چه می گفت کان موج نازپرورد سر را به سنگ می زد خود را هلاک می کرد
گناه باده پرستان ب توبه نزدیک تر است خدا پناه دهد غرور هشیاران را تا پ.ن: تو در من دنبال چ می گردی ؟!تو از رفقایت چ می خواهی !؟ وقتی می فرماد که :ا لیس الله بکاف لعبده ؟!