دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

اذ قال یوسف لابیه ...

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۱۰ ق.ظ
غریب روز هایی است ... اسماعیلم را پیدا نمی کنم ...اسماعیلم را پیدا نمی کنم تا قربانی اش کنم ... اما یکسره ...اما مدام ... اما همه جا ... بوی پیراهن یوسف می آید ... پ.ن : امروز خوابی متفاوت دیدم ... :( او بود و پدرش و معلم راهنما ... پ.ن2 : حواس تو به هر که رفت تو همانی !!!! حاج اسماعیل دولابی گفتن ... !!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۱۱
امیر.ن