دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

بحث قدیمی

چهارشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۱۵ ب.ظ
برگفته از کتاب اخلاق زندگی نوشته ی علی اکبر کلانتری پاسکال در بیان درد درونی خود- که در حقیقت درد بسیاری از غریبان دیگر نیز هست- می گوید : متولد شدم و ندانستم برای چه؛ زندگی کردم و ندانستم چگونه زندگی کنم؛ اکنون می میرم و نمی دانم چرا. انسان عجیب ترینِ موجودات طبیعی است؛ ار جسم اطلاعات کافی ندارد؛ روح را نمی شناسد و از ارتباط روح و جسم بی خبر است؛ اجتماع جسم و روح او را متحیر می کند، در صورتی که خود او مولود آن است.1شهید مطهری در پاسخ به این پرسش که «چرا امروز دیگر آن لطف و رقتی که در اثار شعرایی مانند سعدی و حافظ بوده، یافت نمی شود حال آنکه همه چیز از جمله علوم، پبش رفته و اندیشه ها ترقی نموده است»، می گوید:اگر به شاعران معاصر برنخورد، عقیده  ی شخصی من این است که سبب این امر، یک چیز است و آن اینکه در خلق آن اثار لطیف و ظریف هنری، افزون بر ذوق هنری و قدرت خلاقه ی فکری، یک رقت و لطافت و حساسیت دیگر در ضمیر لازم است و این رقت و لطافت انگاه پبدا می شود که شخص، توجه بیشتری به تقوا و معنویت و آزادگی و وارستگی داشته باشد و اسیر دیو خشم و شهوت نباشد. 21. جوان و بحران های هویت نوشته ی محمدرضا شرفی2.ده گفتار نوشته ی مرتضی مطهریپ.ن: گتابی در نمازخانه ی دانشگاه پیدا کردم ... مناظره ی شریعتی مطهری از باب مریدان :)  ... باشد که آدم تر شوم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۱۵
امیر.ن