دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

بازی کلمات / خواسته و ناتوانی

دوشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۱، ۰۱:۳۹ ب.ظ
کلمه هایی بیش نمی نویسم ... اما با کلمات بازی هم نمی کنم ... تاریکی صبح ... پدر هادی ... ای شاملو ... آی بهرامیان ...  پارک جمشیدیه ... بچه ها ... ا.م.ش ، ا.ع.ع و علیرضا .افتخاری ... حسینی نصر گل ... کوهنوردی ... آدم های پاک ... م.م.م ... پانتومیم ... محمد علی ... صالح ... نبود ایمان و اون 2 افسانه ی دوقلو  ... پیدا کدن فلاکس محمد علی ... آی فون ، آی پد و گوشی های کوفتی ... تو کوه بودن اما تو گوشی بودن ... نیمرو ... نوشابه ... تن ماهی ... اتیش ... صحبت با آی بهرامیان ... قرار های پی در پی کوه ... بازهم محمد علی ...  خونه ... دعوا ... بابای ط.ر ... 100 ساعت تا روز مدرسه رفتن ... دلتنگی برای آدم هاییی که دیگر نمی بینمشان ...  خدایا جشن عاطفه ها بود گویا .... دلم می سوزد برای آنکه می خواهد ولی نمی تواند ... بهتر است بگویم  انهایی که ... خدایا من به مداد معمولی هم راضی هستم ... به دیگران هم بده ... به جای این که کلی پول به یک خودکار دهم سعی ام بر آن است که کلی پول برای شاد کردن یک دل دهم ... چرا در این دنیا ما هوای یکدیگر را نداریم ... چرااااااااا ؟!  :((  کمک کن مارا که کمک کنیم شان ... کمک کن خودت آن هارا .. همان هایی که می خواهند و نمی توانند رکش این را می توانم برعکس بگویم شاید بشنوی ولی کمک را نمی توانم ... باز همان می شود ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۶/۲۷
امیر.ن

نظرات (۱)

KhdaE gotta eh khailiya rahate