دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

داغ دوستان

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۱۵ ب.ظ
ماجرای امروز در واقع از دیروز شروع شده بود و امروز به پایان رسید.دیروز ختم پدر یکی از هم دوره ای ها بود. یه قرار نسبتا دست جمعی برای حضور در مسجدی که چندی قبل ختم پدر آی بهیزاد رو تجربه کرده بود، گذاشتیم و با معدودی دیگر از عزیزان رفتیم تا بلکم در غمش سهمکی داشته باشیم. از صبح اش در گیر این مسئله بودم که چرا و چگونه بزرگترها به این راحتی صحنه رو ترک میکنن.در تنگناهای ذهنی خودم به این نتیجه رسیده بودم که کم کم باید یه پاسخ مناسب برای این شرایط پیدا کرد و به بیان دیگه جبرا محکومیم به عادت ... توی ماشین به محمد مهدی ملک گفتم و اونم اظهار داشت که به همین نتیجه رسیده !! عصبی تر شدم، حقیقتا ناخودآگاه من نمی خواست ... نمی خواد .. باور کنه که مرگ فرایندیست ملزم به اجرا و غیر قابل انکار. رفتیم تو مسجد  البته که نه در فضای مسجد به معنای عام، به نوعی وارد سالن امفی تئاتر شدیم و بعد از کلی ارائه حزانت و قرائت صفحاتی چند از کلام الله مجید کناار دستیمون زد تو پهلوم که حاجی، ممد امد. امد نشست کنار ما ... سلام و احوال هارو که رد و بدل کردیم زد ب سرم با او هم دغدغه رو مطرح کنم،ب امید آنکه که او کمی ترمیم کند اقبال را ! گفتم مث که کم کم باید عادت کنیم به این اتفاقات. _ به چی !؟_ به رفتن بزرگترا ... _ من که همچین قصدی ندارم ... فلذا آروم تر شدم ... ریسپانس عادی داشت محمد بر عکس قبلی. خلاصه این فکر مرگ و میر نامردی نکرد و نه تنها دیشب حاضر بود  که صبح امروز هم با ما بیدار شد. سکانس دوم از اونجا شروع میشه که سه چهار ماه پیش مهدی موحدخواه یه لطفی کرد فیلمای اسکار رو ریخت تو این کوفتیا داد دست ما. منم ریختم رو ناکجاآباد درایو کامپیوتر... آخرین فیلمی که ازونا مونده بود همین امروزیه بود که دیدیم. امروز به من سپرده بودن تمام ایمیل های یه نفرو که فایل اتچ دارن باز کنم و فایل هاشو دانلود کنم، سرعت اینترنت هم پایین در حد اعشار کیلوبایت. خب قبول کنیم موقعیت مناسبی بود که در لا به لای این دانلود های فوق پر سرعت منم فیلم رو ببینم. حتی از موضوع فیلم هم خبر نداشتم و همین جوری این بیل بیلک موس رفت رو فایلش.Still Alice جالبیه کار اینجاست که دیدن این فیلم همراه شد با مراسم تولد آی طبسی. که توسط عزیزان ما در صحنه به طور "برخط" گزارش می شد. ووای وای ... چشمتون روز بد نبینه. فکرای دیروز یه طرف این فیلمه یه طرف دیدن عکس های جناب طبسی هم یه طرف.طاقت نیاوردم و همون جا دم ب دم دامنم از دست برفت. های های گریه کردم بحال مسجودی، Alice ، آی طبسی و احتمالا خودم ... نمی تونستم کنترل کنم خودمو ... ذهنم نمی تونست هضم کنه تاثیر زمان و متعلقات شو بر انسان ها ! بعدشم یه سر درد حرفه ای امد سراغ م و در نهایت سرمو گذاشتم رو میز و خوابیم... یه خواب پر تلاطم در امواج تفکرات طوفان زده ماجرای امروز ساعت چهار چهار ونیم  با خوردن یه لقمه نون و یه شکر ناقص به خاطر حداقل های سلامتی تموم شد. لکن هنوز می ترسم ...به جان رساند مرا داغ دوستان دیدن  چه دلخوشی خضر از عمر جاوران دارد ؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۰۹
امیر.ن