حتی وقتی نیستی
چرا از عطر استفاده می کردید و بعضا می کنید ?!
چرا عذاب می دهید مرا ?
حتی وقتی نیستید ..
چهارشنبه های این ترم، ترم پنج را می گویم، از صبح که می روم سرکلاس بوی عطر می آید. نه آن عطر های معمولی که همیشه هستند.
بوی عطر اوو می آید.
نه فقط در کلاس اول ... در تمام کلاس های چهارشنبه، از صبح تا بعد از ظهر، بوی عطر او می آید. چند هفته اول شک داشتم ک نکند خیالاتی شده ام اما دیگر مطمئن ام. هنوز پیدا نکردم که کیست آن شخص ... نه که پیدا کردنش سخت باشد ها ... بحث این است ک نشناسم اش بهتر است ... چهره اش را نبینم بهتر تر است. مطمئن ام شبیه او نیست... فقط برحسب اتفاق عطرش را شبیه او انتخاب کرده... همین.
گفتم بر حسب اتفاق ... =)) یاد اولین روز سال سوم دبیرستان افتادم... وقتی خیلی خیلی اتفاقی فردی به نام حقیرمددی با آن شباهت اتفاقی را دیدیم :))
اتفاق است دیگر ... منتهی نمی دانم چرا اندکی با ما عناد دارد.
اصلا بیا خوش بین باشیم امیرخان، نیمه پر لیوان را نگاه کنیم...
اینها موهبت اند ... موهبت فراموش نکردن.
حتی وقتی نیستی ...