دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

... کاروان سرا است دلت ...

يكشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۱، ۰۱:۲۵ ق.ظ
حرف های آرش را شنیدی دیگر خدا  ... ناراحت شدم کمی ... ولی تقریبا حقیقت بود ... من نمی نویسم که خاطره نشود ... خودت درست کن مرا ... اگر ایرادی هست ... تشکر ... بابت بهتر شدن نسبت به دیروز ها ...  نیاز ،  کمک برای درس ها ... اذان صبح را دقایقی پیش گفتند ... فلسفه ای دارد نماز هایت .... بعدا می نویسم وقت نیست !
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۷/۰۹
امیر.ن