رهنگاشت ۲
من که گفته بودم تو را خلق کرده ام برای بندگی. برای من فرقی نمی کند که چه میکنی؛ صرفاً بندگی ات و کیفیت اش برای من حائز اهمیت است و لاغیر.
این که تو ماندهای بین ماندن و یا رفتن، خواندن و یا نخواندن، تغییر یا ثبات، ؛ اینها بویِ "خود" میدهند. میخواهی "من" را بزرگ کنی و جلوهگر آن وجهی شوی که اندکی با بندهگی همخوانی ندارد. راه کمال را میجویی طبعاً اما رهی خیال باطل. 《وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا》 را یادت هست؟
هر وقت توانستی آن "منِ جلوهگر" را رام کنی و "منِ بنده" را بیدار، یک قدم که برداشتی بقیه اش با من. 《وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِیعاً》را بخاطر داشته باش و إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ را هم روشنایی مسیر ات قرار بده. خودت هم خوبِ خوب فهمیده ای تا اینجا کار که اگر راهنما نباشدت، اگر بال برواز نباشدت، اگر چرخ حرکت نباشدت؛ خودت ک کلافه و سردرگم میشوی هیچ، راه به جایی هم نمیبری. پس کِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی را از نان شب همان "من" واجبتر بدان.
عهدِ امامِ زمانهات ضامن اجرایی میخواهد، ضمانتی از جنس مراقبه و محاسبه
.
.
.
.
قربان وفاتم به وفاتم قدمی نه
تابوت مگر بشنوم از روزن تابوت