دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

عادت

دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۵۸ ب.ظ

آنقدر کم بارون زده بود که تمام تاکسی های منطقه به طرفه العینی نیست شوند و ملت در صف های طولانی تاکسی خطی، یک لنگه پا، منتظر چهارچرخ زرد رنگ باشند.

بی‌آر‌تی هم مثل لانه مورچه شده بود. 

حوصله صف را مثل همیشه نداشتم و رفتن را به ایستادن ترجیح دادم.

بوقی زد و سوار پژوی ۴۰۵ مشکی اش شدم. 

دروغ چرا، هنوز هم معتقدم ظاهر خیلی ها از همان ابتدا به دل آدم می نشید. نور وجودشان آدم را می گیرد. 

نزدیک مقصد بودیم که ۱۰ هزار تومنی را بهشان دادم و متوجه شدیم خرده ندارند.

کلی گشتند تا یه پنجی بهم بدن و بعدش گفتم حاج آقا اگه نیست باشه پیشتون، خدا خیرتون بده بارونی‌ه هوا؛ نجاتمون دادین. 

بازم داشت می‌گشت همه جارو ... بی توجه به من و حرفم! 

یهو گفت: 

بحث هزار تومن نیست،

من بد عادت می‌شم ... 

.

.

.

‌.

صداش هنوز تو گوش‌ام‌ه 

خیلی سنگین تر ... 

خیلی دردناک تر ... 

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۲۹
امیر.ن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی