دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

می گویند خستگی ... ! بیراه هم نمی گویند!

پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۱، ۱۱:۵۰ ق.ظ
به آن سوی حیاط برد مرا ... ! : بابام باهم دعوا کرد ... چرا خب !؟ ... گفت تو حق نداری ساعت 2 پاشی درس بخونی ، یا به موقع بخون یا نخون ... درست میگن پدر دیگه ...! حرف های پدرش درصدی تاثیر گذاشته ... ! حال ساعت 2 از خواب برخواست را اندکی سخت می شمارم ... ! ساعت 2 صبح زود یا بهتر بگویم شب دیر بیدار می شوی ... تا ساعت 9 شب ... ! حدود 4 ساعت م ی خوابی و دوباره روز از نو روزی از نو ... ! میگفتند : پت و پهن شدید  ، خرابتان می کنیم و دوباره می سازیمتان !!! نمی دانم باید دلیل  این پت و پهن شدن را فشار درس ها دانست یا کم کاری ما ولی می دانم که تنها باید ز تو یاری بخواهم  ... ! خودت درست کن این موضوع  را ...خدایا کلا موندم چی می خوای بگی با این کار ؟! شنبه روزی کارنامه می دهی به من با رتبه ی n ، روز بعد به او کارنامه می دهی با رتبه ی n-1 ... ! حرفت چیست ؟! از بین 100 نفر من باید با او رقابت کنم ؟! چه چیزی را می خوهی امتحان کنی ؟! گاهی وقت ها  سر دردی 2 روزه را می توان با 1 دقیقه آرامش گرفتن از کسی به پایان رساند ... ! منظورم از آرامش گرفتن همان کاری است که پدر وقتی سر درد دارد انجام می دهد ...! آری برای 1 دقیقه سرت را بگذاری روی شانه ی آدمی که دوستش داری ... ! آدمی که ایمان داری خوبت می کند ... ! خوب کردنی که به واسطه ی خوب بودن خودِ ان فرد تحقق می پذیرد ... ! خدا شکر بسیار برای وجود این چنین آدم ها ...اکثر اوقات هم خون را تشخیص دادن کار سختی است ، ولی در مورد این ادم جدید ،  خیلی اسان بوده ! ... حداقل تا این جای کار ... ! نوع رفتارش ... ! نوع درس خواندنش ... ! نوع عبادتش ...! نوع لباس هایش ... ! حتی نوع ساعتش هم حرفی برای گفتن دارد ... ! حرف هایی که بسیار اشنا هستد برایم ... ! آن قدر اشنا که در همان چند روز اول فهمیدم  این شخص هم خون است ... ! خدایا زجر می کشم وقتی می بینم که فردی دارد غرق می شود و نتوانم کمکش کنم ... !کوچکترین مثالش  را خودت دیدی دیگر ... ! از بودن در کلاس قران منع شد.. ! نمی گویم فقط او را کمک کن ... ! نه ... ! حرفم این است که نگذار هیچ کس غرق شود ... ! یه جمله یکی برام فرستاد  خیلی جالب بود ، فقط می نویسمش که خاطره شه ... ! : مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی، بدان که زندگی می کنی . . .  آی نغمه به حدیث در مورد حکمتت بهمون گفت ، این هم برام خیلی جالبه ! : بسته نشد در رزق و روزی بر مومنی جز این که خداوند بهتر از آن را برایش برآورده کند  . اگه شعور داشتم و می فهمیدم که بهترش را به من می دهی ... هیچ وقت در موردش فکر هم نمی کردم ... ! از این به بعد هر چه شد همین حدیث را واسطه قرار میدهم .یه ذره همین جوری می نویسم اینو ! : چی تو چشاته که تورو اینقدر عزیز میکنهاین فاصله داره منو بی تو مریض میکنهاین که نگات نمیکنم یعنی گرفتار توامرفتن همه ولی نترس من که طرفدار توامهرچی سرم شلوغ شد رو قلب من اثر نذاشتبدوت تو دنیای من انگار تماشاگر نداشتمنو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتیهیج وقت نخواستم ببینیم تو لحظه ناراحتیم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۷/۲۰
امیر.ن