دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

کمبود وقت ---- > کلمات

سه شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۰۴ ب.ظ
بابا ... ! دعوا ... ! من ... ! آرش ... ! چشم ... ! آن ... !فردا ... ! امتحان ... ! من... !امام رضا ... ! مامان ... ! من ... !درس ... ! رقابت ... ! من ... ! خدا ... ! کمک... ! من ... !دلم می خواد بیام ببینمت ولی میدونم ببینمت گریم می گیره ... نمیام ... ! گه هم بیام از دووور ... چشمانم را خیس می کنم ... !
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۷/۲۵
امیر.ن