دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب
چرا ؟! چرا منو نخوندی ؟! چرا من نباید بیام حرمت .. !؟ چرا من نباید بیام پیشتون ؟! چرا اینجا باید گریه کنم و بنویسم ؟! چرا نباید اونجا گریه کنم و بنویسم ... !؟ چرا نمیذاری بیام پابوست ؟! تا یه شنبه این قد گریه می کنم تا کمک کنی ... چه من و چه آدم های اطرافم ... ! مامان زنگ زد ... ! صدای خنده ی عماد از پشت تلفن ... ! حرم رفتنشون برا نماز صبح ... ! و خونه ی خاله رفتنشون برا ناهار .... ! یههو کنترل از دستم در رفت ... گریه آرامش میدهد ... ! همین طور نوشتن ... !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۰۷/۲۸
امیر.ن