دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

دوش مرا حال خوشی دست داد ... !

پنجشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۳۹ ب.ظ
خدایا دستت درد نکنه که نمی ذاری کسی از یاد من بره .. ! مردوار تمام دنیا بر آن اند که من یک سری آدم را هرگز فراموش نکنم .. ! بهتر است بگویم همیشه جلوی چشمانم باشند ، جای فراموش کردن ... ! تمام دنیا که می گویم واقعیه ها ... ! از نوع غذا خوردن و لباس پوشیدن ا گرفته تا اشیاء مختلفه ... ! مثال هاشم که ریخته همین جور ... ! هدفم فقط تشکر بود ... ! بابت فراموش نکردنی که زجر دارد ... ! می گن که فقط خاک داشتن ... ! و به واسطه ی آن اجر و نهایتا خشت ... ! یه چی بنا کردن که شیش قرن باقی مونده ... ! رضوی نامی می گفتند که محدودیت برایمان پیشرفت می آورد ... ! باعث می شود فکر کنید ... ! خیلی حرفه ها ... ! معرق کاری ها را که توصیف میکردند ، اشاره ای به تضاد رنگ ها داشتند ... ! ولی کنارش هماهنگی را هم توضیح می دادند ... ! در عین اختلاف و تضاد هماهنگی هم داشته باشیم با دیگران ... ! تمام کارهایشان دلیل دارد ... هر چه فکرش را بکنی ... !  همان قانون" که چی بشه ؟! " ی خودمون که کمتر استفاده می کنیم .... ! می کنم ... ! هر کجا که قدم می نهادیم شوقی خاص برای عزاداری دیده می شد ... ! واقعا همه چی متفاوت می شد بعضی جاها ... ! دوست دارم ثانیه به ثانیه های این 10 روز را استفاده کنم ... ! به فکر خودم نباشم ... ! خودم را از بین ببرم تا به خودم برسم ... ! برای شما و دیگران برخیزم  تا شما هم اندکی دست مرا بگیرید و به راه راست هدایت کنید  ... ! جا داره از همین تریبون تبریک بگم بهش تولدشو که خاطره بشه ... ! بهش بگین کلی مرام خالی کردم امدم تولدش ... ! بهش بگین که من در کمتر تولدی دیده شدم ... ! دیدی بهتر نشد ؟! دیدی ؟! حرف هایت امید وارم کرده بود که در این اردو بهتر می شود ولی هیچ تغییری نکرد ... ! دیشب  داشتم فک می کردم من خودم خواستم کمتر بشه ولی نه که به این حد برسه .... تفاوت داشتیم ولی نه که این شکلی بشه ... ! البته این که کمی آن وری می زند تاثیر زیادی دارد ولی  بازهم نه به آن حد که من بگویم صفر شده رابطه ی مان ... ! حرف هایت هی در ذهنم مرور می شوند ... ! مخصوصا آن قسمت که می گفتی تو بخواهی حتما می شود ... نمیخواهی که نمی شود  ... ! دیوانه می شوم وقتی نمی دانم دل را راهبر قراردهم یا عقل را ... ! بقول متین فرمانیه ای دو هیچ از خودم عقبم ... ! هنوز با خودم کنار نیامدم شاید ... !خواهشی که از خدا دارم اینه که بهم صبر بده ...! صبر دیدن یک تعداد کثیری از افعال و سکوت کردن در مقابلشان  ... ! ادامه ندارد ...
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۰۸/۲۵
امیر.ن