دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

سیاهم ، کریهم ... !

چهارشنبه, ۶ دی ۱۳۹۱، ۰۲:۴۴ ب.ظ
به اندازه ی کافی امروز کلاس قران داغونم کرد که بخوام با این بحث شروع کنم . واقعا حالم و گرفت گفته های آی زرین ... ! می شه توجیح کرد که من نمی دونستم و انجام داد ولی اصلا قابل تحمل نیست برام . قابل تحمل نیست برام که اینه وضعیت م  ، قابل تحمل نیست برام که رد کنید مرا ... ! سر هیچ و پوچ ، سر هیچ چیز ... ! سر این که دو دیقه مثلا مردونه حرف زدن با رفیقات و بفروشی ب خدا ... ! وقتی فک می کنم سر خندیدن و مسخره بازی م این کار و انجام می دم اون هیچ و پوچ ه بیشتر تداعی می شه برام ... ! حسرت خوردن جئاب میده از نظرم ، وقتی جواب می ده که از تک تک لحظات حال بترسی ، بترسی که مثه کذشته هات نشه ... !  حال دیگه ای که ازم گرفتند آن گران از اون جا با بود که با کلمه ی ذوق و اشتیاق خودشان نسبت به کلاس ما بازی کرد . نمی دونم بگم دوره یا نه ! اخه دوره گفتن تر و خشک و با هم کاور می کنه ولی من بعید می دونم بیشتر از یک کلاس بشوند آن آدم ها ! آدم هاییی که قدردان نیستند ... ! شاید این ها همه  حکمت است ، منظورم اینه که قضاوت من اصلا جایز نیست ... ! تنها کمک می خواهم ... ! ابتدا برای انگیزه ی برخی آدم های دوره و سپس برای بحث نه چندان اسان غیبت ... ! فک می کردم حس کردی آی فرشته  ... ! فک می کردم احساس نیاز رو تو خودت دیدی که بیای ، بشینی ، و با یه جمع نسبتا متفاوت بخشی از این کتاب متفاوت رو بخونی ... ! این  خوندن به جهت نشون دادن دین و ایمون نیست ... ! ینی من اصن دوس ندارم که یکی برا اون بیاد و بخونه ... ! باید خودت حس کنی نتیجه هاشو ... ! امروز وقتی بهت گفت چرا نیومدی و تو جواب دادی چون کار داشتم ، یه جوری شدم ... ! ناراحت نه ناامید هم نه ... ! یه چیزی اون وسطا ... ! نمی دونم واقعا چی کار کردی ، ریاضی حل کردی یا نه بالاخره ، ولی خب 15 دیقه از 24 ساعت ... به کجا می خوره ؟! از اشعار شاعر داریم که می گ : یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسم ...  ! ب قول آن مذهبیّمان شاعرا چرت و پرت زیاد می گن ... ! آخرشم کار دستت می دن ... ! :(( :)) بر گشته می گه دلم می خواد بر گردم 2 راهنمایی دوباره بزرگ شم ... ! دلم می خواست داد بزنم بگم تو که به پاک ترین حالت مم کنه گذروندی عوضی ... ! من ... ! یکی بزاره من بر گردم و جای این سیاهی هارو پاک کنم از این صفحه ی کوفتی ... ! خدایا ... ! اماما ... ! ینی نگه داشتم خودمو ها ... ! کمتر امیری همچین قابلیت هایی داره ... ! هیچی نمی گم ... ! علی الحساب سکوت ... ! راستی یادم رفت ... ! شکر بابت این معلم گران ... ! همین حرف زدن هایشان آرامش می دهد .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۰/۰۶
امیر.ن

نظرات (۲)

بهت یه بار ....
من چه بخوام .... چه نخوام ....
یه چیزایی هستن ....
که من نمی تونم کنارشون بزنم !!
اگه می تونستم که ....
تهش همینه ....
نمی تونم چیزیو تغییر بدم !
درک کردنش برات سخته ....
شاید .... !!
نمی دونم ..... !!
فرق داریم با هم .... !!
زیاد !!
:(
شاید ....
ولی نه ....
:((