دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

معرکه ... !

جمعه, ۱۵ دی ۱۳۹۱، ۰۷:۵۶ ق.ظ
سلام کردیم ... ! دست دادم ... ! برگشته می گه دیشب تو خوابم هم همین جوری یخ بودی .... ! اگه ادمی بود که شب روز می دید من و این قد روم اثر نمی ذاشت ... ! ولی وقتی 2 هفته یک بار هم به زور می بینیم همو قضیه فرق می کنه .... ! خدایا حرفت چیه ؟! من چی دارم که می خوای امتحان کنی ؟! بعید می دونم چیزی داشته باشم ...  ! امروز داشتم فک می کردم چ معرکه ایست در اطراف ما ... ! همه دارن می جنگن ... ! بلا استثنا همه دارن سر حداقل یه چی می جنگن ... ! درس ... ! پول ... !  رضایت آدم ها ... ! رسیدن به آدم ها ... ! رضایت خدا ... ! شایدم رسیدن به خدا ... خیلی زیادن ... ! این قد زیاد که من تو یه روز واسه یک گروه 10 11 نفر رو نتونستم بشمرم ... ! امروز کل حواسم اندکی کمتر رو این 10 11 نفر بود ... ! فرایند دشواری است ... ! وسط جنگ آدم ها ، برای خواسته هایشان ، به یکدیگر می خورند !!! قشنگیه بازی خدا اینجاس ... ! یک نفر دارد می جنگد تا به نقطه ای برسد و نفر کناری بی آن که بجنگد در آن نقطه قرار گرفته ... ! می شود همان حسادتی که تو نسبت به من داری ... ! می شود همان دوست دارم جای تو باشم ها ... ! نمی دانم خدا عدل و عدالت خود را در کجای این قشنگی و زیبایی بازی اش قرار داده ... !؟ آخر مطمئنا نمی شود که تو زجر بکشی و من با او باشم ... ! مطمئنا نمی شود که او در سرما بخوابد و من و تو در گرمای مطلق ... ! و هزاران هرار این چنین نشدن ها به ذهنم می رسد ... ! که باید با چیزی توجیح شود ... !آی نغمه بود فک کنم ... ! نمی دانم دقیق که بود ... ! اما می گفت هرچه خواستی و بهت نداد و یا هرچه دیدی دیگران دارند و تو نداری ، بهت می دهد ... ! و تو را بس سود که حال آن را نداشته باشی و بماند به حسابت ... ! بماند برای روزی که خودش وعده داده ... ! می گویند آنجا چند برابر می دهد ... ! تو صبر کن ، همان طور که من ، همان طور که دیگری ... ! یادم رفت بگویم ... ! وسط این جنگ های درهم ورهم به یکدیگر کمک می کنیم ... ! " نردبان " یکدیگر می شویم ... ! " تور " می شویم برای هم تا برسیم به ماهی هایمان ... ! اما نمی دانم چگونه است که وقتی ماهی اش را در دستانش می بیند ، تور را  ... :((  ادامه می دم ... !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۱۰/۱۵
امیر.ن