دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

چشم دیدن ... !

دوشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۱، ۰۶:۲۴ ب.ظ
خدایا ... !  باشد ... ! من بی لیاقت بودم ... ! قبول ... ! من لیاقت نداشتم ... ! اکنون نیز ... ! نیاز به اثبات نیست ... ! بس است دیگر خدا ... ! بیش از حد دارم نسبت به خودم نا امید می شوم ... ! نیاز به اثبات ندارد دیگر ... ! فهمیدم که بی لیاقت بودم ... ! فهمیدم که 2 سال بود و من انچه می خواست نبودم ... ! دلم خوش بود که یکی را خودت به من داده ای ... ! نگو اینا همه جزو اثباتت بوده ... ! به من صبر بده ... ! ستم وار تر بخوام با خودم بر خورد کنم  می گم خدایا چشم دیدن این دو را به من بده ... !  این دو واقعا به هم می خورند ... ! مهم تر ان که بر عکس همیشه او این آدم جدید را دوست دارد ...! صبح ها ... ! " برادر عزیز " را که می بینم ابتدا ب فکر فرو می روم و سپس  ... ! نمی دانم چرا برای او این چنین رقم زدی ... ! ولی حسی می گوید بهتر ش را به او می دهی ... ! مطمئنا برایش جبران می کنی ... ! یاد دانش افتادم ... ! او هم چنین تقدیری یافت  ... ! در سن کمتر ... !شاید دوست داشتن بر عکس همیشه ی او ، بخاطر تقدیر متفاوت این فرد نسبتا جدید هم باشد ... ! هم دردی از اول هم موج می زد ... ! حال که ... !امروز مدرسه را کلا سمبل کردم ... ! سردرد گرفتم یر این قضیه نمی دونم چرا ... ! بی هدفی و بی انگیزگی شاید علت باشد ... ! خدایا دور کن این را از من و دیگران ... ! شکر ... ! سر همه چی !!!  حتی سر اثبات هایت ... ! من نمی فهمم ... ! حکمتش مال توست خدا ... !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۱۰/۱۸
امیر.ن