دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

سر ... در ... گم ... مثل قطره ...

دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۱، ۰۴:۲۶ ب.ظ
خداااا ... !بسه خدا ... !  نمیتونم ... ! نمی تونم بیشتر از این تحمل کنم ... ! میگن همیشه خدا رو شاکر باشین ... ! قبول ... ! ولی من کی و دارم برم پیشش ... ! همچین راحت ... حرف بزنم ... ! ازش کمک بخواام ... ! گهگاه براش گریه کنم ... ! بفهمه چیه حالم ... ! گهگاهی شاکی باشم پیشش از اتفاقات ... ! بگم این اینجوری شد ... بگم اون اونجوری شد ... ! دلداری بده ... ! خودش مشکل نداشته باشه ... ! منت نزاره ... ! ها ... !؟ من کی و دارم ... !؟ شکایاتم رو هم ب تو بگم یا نه ؟! مطمئنا همیشه یکی که حالش بدتر از من باشه رو گذاشتی کنار من ... ! یعنی اصن حرف نزنم ... !؟ خب آخه خدا ... ؟! من نباید درما داشته باشم ... ؟! نمی گم ندارم ، ولی این که نشد ... ! با این اخلاقیات ... ! کمی اینور تر از سنگ ... ! راستی ... ! هر که کمی پر می شود پیش اما رضاست ... ! من چی کا کنم ... !؟بعد اون شب نه چندان جالب ... ! روزی که امتحان حرفه و فن داشتیم ... ! صبحانه ... !!! قبل ساعت 9 بود ... ! در حین زنگ ورزش ... ! من را احضار کردند ... ! رفتم داخل ... !مادر بود ... ! آی احمدی پرسید دیشب چی ؟! گفتم ... ! پیشش گریه کردم ... !  مادر هم انقدر پر بود که دم دم های اشک بود ... ! زنگ تفریح شد ... ! آز آن قسمت پرده که خراب بود هر که رد شد دیدی زد ... ! راحت بودم ... ! حداقل از نظر گریه کردن این یکبار را پیش او راحت بودم ... ! اما حالا ببین دیگر خدا ... ! ببین که سرد تر از سرد هستند ... ! ببین که حتی نگاه نمی کنند ... ! در حالی که وقتی رفتند پیش امام برای این کناریه من اس ام اس هم فرستاده اند ... !نمی دانم اگر ببیند که الان هم مثل ان موقع گاه یوقت ها ما گذارمشان جلوی خودم و زار زار ، مثل دیوانه ها گریه میکنم پیش معلم راهنمای فرضی چه می گوید ... ! آگر به یادش بیاندازم که گفت مثل برادر ... ! مثل پدر ... ! مثل  هر چه ذوست داری روی من حساب کن ...  ! چه جواب می دهد ... ! خدایا کمکم کن ... ! دیگر نمی توانم ... ! دیگر روی رفتن پیش آن معلم گران را  هم ندارم ... ! ا و چه گناه کرده ... !  کمکم کن خدا ... ! تاب ندارم ... ! تاب ندارم از تو بخواهم و ندهی ... ! هی گیج تر و گیج تر شوم ... ! صدای کیبورد در امد ... ! آقای کاربر ، دستمال ... ! مارا کامل آب کشیدی ... ! مگر عماد بیاید و باعث بند امدن این قطرات شود ... ! خدایا چرا ؟! چراااااااااا ؟! شکر بابت همه چی ... ! سلامتی ... ! یکی از معلمین مریض احوال است ... ! کمک کن ... ! نا امید م نکن خداااااااااااا ... ! حداقل از طرف درما ... !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۱۱/۰۲
امیر.ن

نظرات (۱)

شما که همه حرفاتو داری با خدایت می زنی .....
دیگر چه می خواهی ؟؟؟
تا خدا هست .... آدم ها را می خواهی ؟؟