دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

مرگ ... ! در کنار او ... !

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۱، ۰۵:۰۶ ب.ظ
- امیر کلا نامید شدم ...  ! دی شب یه خوابی دیدم ... ! - جونه من ؟! چه خوابی ؟! ( با حالت مسخره ) - خواب دیدم یه ون ... ! فقط یه نفر جا داشت ... ! - ( من یه جوریم شد ... ) - ادامه می ده : داشتم می شستم تو ون ، گفتم آقا من یه چیزی جا گذاشتم ... ! برم بیارم ... ! رفتم ... ! بعد که امدم دیگه نبود ... !  - ( گریه ام گرفته بود خدا ... ! سرم و انداختم پایین ... ! نمی خواستم نامید تر از نامید بشه ... ! نمی خواستم ببینه که منم تحت تاثیر خوابش قرار گرفتم ... ) :- من در حالی که سرم پایین بود : خب تو چرا حالا این جوری برداشت می کنی ... ! اصلا چرا همین جوری تعبیر می کنی واسه خودت ؟! - ( سکوت کرد و هیچ نگفت ... ! در خودش رفت و من مُردم .... ! ) خدایییییییییییااااا ... ! می خوای بکشیم راه بهتر هست ... ! چه حکمتیه ؟! دلم می خواد بزنم زیر گریه ... ! فک کن ... ! تو ابن همه ... ! چرا این اینجوری شد ... ! چرا این و اذیت می کنی ؟! البته به من باشه می گم رحمته ... ! می گم خودت نمیدی ... ! به جاشم جبران می کنی ... ! ولی به او چگونه بفهمان من ... ! من ِ مرده ؟! من مرده چگونه بفهمانم به او خدااااااااااااا .... ! ؟! :(( این دو فرشته ... ! امرو کنار هم بودند ... ! یه چی تو مایه های دیوار بین شون بود ... ! هنوز هم نمی فهمم علت این بازی هایشان را ... ! چرا با هم بازی می کنید فرشتگان ... !؟ نه این مثه اون پبدا می کنه نه اون مثه این ... ! مثل همیشه ؟! که چی ؟! چرا خو ؟!من هنوز هم سر خر یا خرما شک دارم ... ! میانه می روم ... ! دیگران را هم بالا می کشم ...  ! تا جایی که بشود ... ! از تو کمک می خواهم ... ! و تو را شاکرم ... ! گرچه ناتوانم در این موضوع ... ! :|  اصلا دوست ندارم اعداد مغرورم کنند ... ! یه گند کشیده شدهی واقعی می شوم حداقل برای خودم اگر غرور ورم دارد ... ! کمک کن ... یادتون باشه از امدن یکی تو زندگیتون ذوق مرگ نشین تا وقتی که تنهاتون گذاشت و رفت دق مرگ نشین ... ! کاشکی یکی زود تر می گف بهم ... مذهبیمان می گوید شبیه او بود این حرکتت ... ! بزرگ ولی کوچک می گوید هر روز با او صحبت می کنم ... ! سر کلاس زبان فارسی هم که فقط به امید نامیدیِ او می روم  ... ! استاتوس گذاشته : I believe in everything happen for reason  .... !   گاه گاه می ایستم و در آیینه ی رسوایی می نگرم به خودم ... ! خنده ام می گیرد که چرا اینقدر شیفته است این عکسِ در ایینه ... ! شیفته ی پوچ ... ! شیفته ی تهی ... ! شیفته ی یک توهم ... ! و اآن نیستی این است : من هم برای او هستم ... ! باج  دارد ... ! هر چیزی باج دارد ... ! وقتی چرخی می زنم  در بین عکس ها می فهمم باج چیست ... ! من باج بده نیستم ولی زجر می کشم ... ! درست یا نادرست ؟!
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۱۱/۰۹
امیر.ن