تو نیستی که ببینی ، چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاریست
سه شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۲۴ ب.ظ
تو نیستی که ببینی چگونه با دیواربه مهربانی یک دوست از تو می گویمتو نیستی که ببینی چگونه از دیوار ...جواب می شنوم ! خدایا بینی که او هم رسید ! خدایا بینی که او هم بالید ! خدایا بینی که او هم رهید ! رست از خوب نیستم های مکرر ! شکرت دل ! دل ! دل ! آنچه گرفته ... ! آنچه نمی خواهد شاد باشد ... ! آنچه نمی گذارد فریاد برآورم ... ! آنچه همه باعث سکوت من است ... ! گاهی اوقات سری به عکس ها می زنم ... ! بلکه کمی رابطه ام ، حرف هایم را با دبوار کمتر کنم ... ! بلکه کمی حکومت را از دست دل گرفته بگیرم ... ! اما زهی خیال باطل ... ! بیست عکس بیشتر نبود ... ! بیش از ساعتی بود که مشغول همین چند عکس بودم ... ! مانند دیوانه ها خیره می شوم به عکسی و اشک می ریزم ... ! اما دریغ از کمی تغییر روحیه ... ! بدتر هم شد ... ! هواییی می شود این جسم ... ! کمی مارا هم یاد کنید ... ! دعا کنید ... اندکی ... ! هرکس به طریقی دل ما می شکندبیگانه جدا دوست جدا می شکندبیگانه اگر می شکند حرفی نیستمن در عجبم دوست چرا می شکند
۹۱/۱۲/۰۱