دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

دفتر هذیان تب عشق

بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چها بر دل بیمار گذشت

آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
آهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد

بایگانی
آخرین مطالب

۱۷ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

به رسمه مثه ادمی ام که رفته تو دیوار ... ! گیر کرده اون تو ... ! هیچ کاری نمی تونه بکنه ... ! باس یکی باشه درش بیاره ... ! یکی مثه بابا ... ! ولی بجا این که در بیاره هی بیشتر و بیشتر فرو می کنه تو دیوار ... ! چرا ؟ چون بچه باید خودش در بیاد از تو دیوار خودش ... ! تو هم تنبل خونه باز کردی ... ! هی به دور و بریات نیگا می کنی ... کار کن ... ! زحمت بکش ... ! ( حسم می گ حرفشون درسته ولی خب من چی کا باید بکنم ؟! زحمت بکش یعنی چی !؟ ) خدایا کمک بنمو ... بگیر این حال را
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۱ ، ۰۶:۲۸
امیر.ن
گاهی گمان نمی کنی ولی می شود  گاهی نمی شود که نمی شود گاهی هزار دوره دعا بی عجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود این هم قانونی دگر ز قوانین خداوندی ... ! این هم رسمی دگر ز رسوم خداوندی ... ! جالب است
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۱ ، ۱۷:۳۰
امیر.ن
خیلی خالی شدم ... ! هیچ جایی مثل بلوار کاوه خلوت نیست که ادم راحت بتونه داد بزنه ... گریه کنه ... با خداش بلند بلند حرف بزنه ... ! واقعا سبک شدم وقتی رسیدم سر کامرانیه ... ! یکی نیس به ایمان بگه آخه برادر من اگه رسیدن به دوست داشتن ها این قدر راحت بود که هیچ کس غمی نداشت ... ! اگه قرار بود به همین راحتی پیشش باشی که کاری نداشت ... ! سخته داداش ... ! با خودت کنار بیای ، با خودش هم کنار بیای ، با دیگران  نمی توانی ... ! هنوز بچه ای ... ! حرف تقریبا قشنگی زدند ... ! باید عوض کنم خودم ... ! بچه ها با لفظ نادر صدا می کنند مرا ... ! می گویند چه می کنی که این گونه است ... !؟ نمی دانم چگونه وجود تو را برای ان ها توضیح دهم ... تمام پیشنهاد هارا هم به آن ها بدم ، وقتی نمی توانم تو را برایشان توصیف کنم حس می کنم نصفه حرف زده ام .... ! چه ادم ها خاص اطرافم مثل کوچک ولی بزرگ ، مادر ، ایمان و معلم گران و چه آدم هایی که بالا خط گفتم همه نیاز دارند به تو ... ! کمکشان کن ... ! کمک برای نزدیک شدن به خودت ... ! آگر مرا کمک می کنی ان ها را هم ... ! لطفا خدا جون ... ! احساس هاییتن می کنم ... ! مرا هیچ حساب نمی کنید ... ! حداقل اش این است که مرا برای خودتان  هیچ حساب نمی کنید ... ! چه شمای بزرگ ... ! چه شمای هم سن تقریبا ... ! قدر بدانیم ... ! قدر این لحظات را بدانیم ... ! 5 هفته گذشت ... ! یک ماه از نه ماه کم شد ... ! به سرعت می گذرد و ما باید استفاده کنیم ... ! حس می کنم عقب ماندم ... ! نسبتا ... ! مگر عقلم است پر بزنم ... مگر عقلم کم است در بزنم ... تو مرا از خودت نخواهی کرد ... برو با کفتران خود خوش باش .... من بی چاره چون کلاغم که اسمان سفید مشهد را با حضورم سیاه نخواهم کرد ... اره زیباست بچه ی اهو ... من کریهم سیاهم و زشتم ... میروم گم شوم از این جا چون حقتان را ادا نخواهم کرد ... !جا داره ازت تشکر کنم خدا .... ! کمک هایت به وضوح حس می شوند ... ! داشتم فکر می کردم اگر یک سری کار ها را به تو نمی سپردم چه می شد ... ! همین باعث می شود بگویم خدایا خودت حل کن این را ... ! آن را ... ! همه را ... !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۱ ، ۱۵:۱۵
امیر.ن
عید ...عید اسماعیل و ابراهیم بود ... ! همین جوری دور هم به تعدادی از اطرافیان تبریک گفتم ، فک نمی کردم همه گوشی به دست باشن ... ! هنو 5 دیقه نشده بود 80 درصدشون جواب دادن ... ! خیلی جالب بود برام این موضوع ... ! نیت ها که متفاوت باشند همه چیز متفاوت خواهد بود ... ! جا داره از پاورقی ص 17  و کل ص 19 کتاب اجتماعی یاد کنم ... ! باز هم امام صادق درس دیگری داد ... ! به نظرم خیلی دیر است یاد گرفتن این درس ولی باز هم غنیمت محسوب می شود ... ! اونی که گله کرد ... ! خداوکیلی من این قد بد بودم ... ؟! حالا به اندازه 2 هفته یا به  قول خودش 2 هفته و خورده ای یادت نکردم ... ! وخ نبوده خو ... ! تو این دو هفته یاد هیچ کی نکردم ... ! نوشتن هم که ... ! هر چه بود و هرچه نبود من غلط کردم ... ! کار دیگه ای ندارم که ، همیشه من غلط کرده بودم ... ! باران ها را داری ؟! کم نعمتی نیسا ، پرده رو میدی کنار میبینی همه جا خیسه ... کلی حال می کنی ... ! با صدای بارون از خواب پا میشی ... کلی حال می کنی ... ! میری زیر بارون خیس میشی اندکی ... کلی بیشتر حال می کنی ... ! انتقاد هم مانند باران، باید آنقدر نرم باشد تا بدون خراب کردن ریشه های آن فرد موجب رشد او شود … خاک بر سرت امیر ... کلا گفتم ... ! کل دنیا را هم بهت بدهند ... پدرت تنها یک بار با لحن بد باهت رفتار کنه ... همان تمام دنیا روی سرت خراب می شود ... حال فرض کن روزی 2 3 بار دنیا رو سرت خراب شود ... ! سر درد نمی گیری !؟ :(( دلسوزی نمی خواهم ... قدر بدانیم ... ! خدایا ، دوست ____ ! تو باید کاملش کنی ... ! با امید کامل کردن تو ، این هفته را هم شروع می کنم ... ! مثل همیشه ... !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۱ ، ۱۶:۱۸
امیر.ن
همه اش شرح حال است ... !این هم قسمتی از ان : یا عُدَّتى فى شِدَّتى یا  اى ذخیره ام در سختى اى صاحِبى فى وَحْدَتى یا غِیاثى فى کُرْبَتى یا وَلِیّى فى نِعْمَتى یا رفیق و همدمم در تنهایى اى فریادرس من در گرفتارى اى ولى من در نعمتم اى اِلـهى وَاِلـهَ آبائى اِبْراهیمَ وَاِسْماعیلَ وَاِسْحقَ وَیَعْقُوبَ وَرَبَّ معبود من و معبود پدرانم ابراهیم و اسمعیل و (معبود) اسحاق و یعقوب و پروردگار جَبْرَئیلَ وَمیکائیلَ وَاِسْرافیلَ وَربَّ مُحَمَّدٍ خاتِمِ النَّبِیّینَ وَ الِهِ جـبـرئیـل و مـیـکـائیـل و اسـرافـیـل و پـروردگـار مـحـمـد خـاتـم پـیـمـبـران و آل الْمُنْتَجَبینَ وَمُنْزِلَ التَّوریةِ وَالاِْ نْجیلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ وَمُنَزِّلَ بـرگـزیـده اش و فـروفـرسـتـنـده تـورات و انـجـیـل و زبـور و قـرآن و نازل کننده کـهیَّعَّصَّ وَطـه وَیسَّ وَالْقُرآنِ الْحَکیمِ اَنْتَ کَهْفى حینَ تُعْیینِى کهیعص و طه و ((یس و قرآن حکمت آموز)) تویى پناه من هنگامى که درمانده ام کنند آی جواهری می گفت امروز هرچی عیدی از اهل بیت بخوای بهت میدن ... ! فقط می خواستم بگم ... ! همین و بس !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۱ ، ۱۹:۵۲
امیر.ن
بدقولی کرده ام اماما ... ! یادم رفته بود امضای چشمانم را ... ! قرار بود بیایم سراغتان ... ! اما به کلی به فراموشی سپرده بودم  تا 4 شنبه روزی ... ! نشستم پای زیارتتان ... ! هنوز شروع نشده بود که طاقت ته کشید ... ! ان جا بود که به یادم امدند امضا هایم  ... ! بعد از 3 ماه دوباره امضایی گذاردم ... ! همان امضا از صبح تا شبم را رونق بخشید ... ! محرم پشت در است ... شوق خاصی دارم نسبت به این قضیه ... ! خدایا وقتی به حدیث من اصلح بینه و بین الله فکر می کنم و در کنارش اتفاقات پیش امده را می بینم ، گریه ام می گیرد . خیلی مردوار درست است این حدیث ... ! درستی اش را باید با عمل حس کرد ... بعید می دانم راه دیگری داشته باشد ... ! نمی دانم با چه زبانی تشکر کنم از تو ... ! همه کار کرده ای برایم کمک کن من هم جبران کنم اندکی را ... ! خدایا همه ی آدم ها را جمع کرده ای مرا امتحان کنند ؟! واقعا نیاز است ؟! نمی خواهی بگویی پایانش کی است ؟! زجر می کشد آدم ... ! هر انچه توقع داشتی اتفاق بیافتد بر باد رفت ... !  این را هم مانند بقیه ی کارها می سپارم به خودت ... !  حرف های قشنگی زده شد در کلاس قران ... ! خوشحال شدم وقتی شنیدم حداقل یکی از ویژگی های این آدم هارا دارم ... ! بعدا به طور کامل حرف های ای زرین را  مینویسم ... ! جا دارد از تو بخواهم این معلم را از ما نگیری ... !
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۱ ، ۱۸:۳۲
امیر.ن
حرف هایم را با تو اینجا نمی گویم .... ! فقط تشکر می کنم برای روز خوبی دیگر ... ! باز هم طلب کمک ... ! از چیزی که انتظار نداشتم می گویم ... ! بلکه بیایند  و بفهمند ... ! افرادی که خوب ترین اند .... ! تقریبا ! از ایکس نامی ایراد می گیری ... : چرا می آید و از روابطش با فلانی می گوید به من ؟! ... ! اقا ... ! حضرت والا ... ! تو هم که همین کار را کردی ... ! تو هم زنگ زدی به من ... ! از روابطی که برایت خوشایند بوده گفتی ... ! نمی گویم نگو ... ! تا بحال هم نگفتم ... ! اما حداقل از دیگران هم ایراد نگیر ... ! ایراد گرفتی ، غلط کردی ان کار را انجام دادی ... ! مسخره ام کردی ... ! مرا نه ... ! رابطه ام را با خدا ... ! جا داشت تا می خوری بزنمت ... ! ولی ........اون یکی حضرت والا ... ! فقط می گویم خود را بگذار جای من ... ! رفتار خودت را برای خودت تصور کن ... ! خوشحال می شوی ؟! اذیت چه طور ... ؟! ازت انتظار نداشتم ... ! هنوزم ندارم ... ! اشتباه کردی شاید ... ! دیگر نکن ... ! خرد می شود آدم ... ! کوچک ولی بزرگ هم حالم را گرفت امروز ... ! رو بازی نمی کند ... ! حداقل برای من ... ! از همین جایش بدم می امد خدا ... ! سر رقابت درسی از من فاصله بگیرد ... ! سر یک سوال ناراحت شود ... ! سر یک سوال دور شود ... ! خدایا کمک کن ... ! می شود به تنها یک معلم  بفهمانم که من هم "آری" ؟! خواهش کنم که او متفاوت باشد برای من !؟ بعید می دانم بشود ... ! ولی اگر بشود چه می شود ...!باز هم کلاس دینی جذاب بود ... !  من سبک نوشتنم را عوض کنم معلم گران ... ؟! نفهمیدم منظورتان را ... ! خدا بفهماند یا خودتان ؟! خدایا سر درد ... ! برای چی ؟! سر چی ؟!  آخرش که چی ؟! امید را به تو می بندم ... !
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۱ ، ۱۷:۱۸
امیر.ن